سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ در صفت مؤمن فرمود : ] شادمانى مؤمن در رخسار اوست و اندوه وى در دلش . سینه او هرچه فراختر است و نفس وى هرچه خوارتر . برترى جستن را خوش نمى‏دارد ، و شنواندن نیکى خود را به دیگران دشمن مى‏شمارد . اندوهش دراز است ، همتش فراز . خاموشى‏اش بسیار است ، اوقاتش گرفتار ، سپاسگزار است ، شکیبایى پیشه است ، فرو رفته در اندیشه است ، نیاز خود به کس نگوید ، خوى آرام دارد ، راه نرمى پوید . نفس او سخت‏تر از سنگ خارا در راه دیندارى و او خوارتر از بنده در فروتنى و بى آزارى . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 91 شهریور 27 , ساعت 7:54 صبح

چه معصومانه می‏خندی و کودکانه نگاه می‏کنی! تو پاک‏ترینی و فرشته از چشمانت فرومی‏ریزد.
پاکی و اصالت، از شاخسار خاندان معصومت ریشه می‏گیرد؛
پاکی تو که معصومه نام گرفته‏ای و مریم اهل بیتی و کریمه آسمان و زمین.
هلهله زمین
زمین، آمدنت را هلهله می‏کند. فرشته‏ها اسپند بر آتش می‏ریزند تا چشمانی که تاب دیدن تو را ندارند، کور بمانند. ریسه‏های نور، از آسمان تا زمین کشیده شده است. این همه، به یمن آمدن توست؛ کریمه اهل بیت.
ریحانه بهشتی بودی و سرزمین من، عطش رایحه تو را داشت.
آمدی تا انیس و همدم خلوت برادر باشی و غم غربتش را با شانه‏های خود قسمت کنی. افسوس که راه، راهزن آروزهایت شد و تن رنجورت، آن همه اندوه را تاب نیاورد!
از این افسوس پایدار، فانوس اشک‏های‏مان را قرن‏هاست که روشن کرده‏ایم، به یاد داغ‏های تو.
قم، بوی توس می‏دهد
امروز شهرمان را به یمن میلادت آذین بسته‏ایم. گنبد طلایی حرمت، در هاله چراغ‏های رنگین و نوارهای نورانی، چقدر ملکوتی شده است! موسیقی شادی که از مناره‏ها بلند است، در کوچه پس کوچه‏های شهر می‏پیچید. همه جا گل است و شیرینی؛ همه سرشار از شادمانی‏اند.
... اما نمی‏دانم چرا شهرم، عطر توس گرفته است! شاید مسافری غریب به تهنیت و شادباش آمده است؛ شاید برادری به دیدار خواهری... شاید...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ